فلاسفه ای که مسلمان شدند

توضیحات

 

 

مقدمه:

اگر از یکنفر یهودی یا مسیحی بخواهیم که معجزه حضرت موسی علیه السلام یا حضرت عیسی علیه السلام را به ما نشان دهد، خواهد گفت: من چیزی ندارم که به شما نشان دهم و نمی توانم عصای موسی را برای شما حاضر کنم و نمی توانم حضرت عیسی را دعوت کنم تا جلوی چشمان شما مردگان را زنده و بیماران را شفا دهد، تنها می توانم گزارشی تاریخی از معجزات آنان را ارایه دهم ولی اگر از یک مسلمان راجع به بزرگترین معجزه حضرت محمد صلوات الله علیه وآله وسلم بپرسند، خواهد گفت: مهمترین معجزه او قرآن کریم است که در میان ما همچنان باقی است و مردم می توانند در آیات و معجزاتش تحقیق و جستجو کنند: کما اینکه خودش در سوره انعام آیه 19 فرموده است:

 

قُل ایّ شَئ أکبرُ شَهاده؟ قُل الله شَهیدٌ بَینی و بَینَکُم و اوحِیَ الیَّ هذا القُرآن لانذِرکُم بِه وَ مَنْ بَلَغ

یعنی حبیبم محم به امتت بگو کدام چیز گواهیش بزرگتر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحی شده است تا با آن، شما و هر که را که پیام آن به او برسد، هشدار دهم.

 

یکی از ابعاد اعجاز در این کتاب علم و دانشی است که در آن است، چنان که خداوند در آیه 166 سوره نساء می فرماید:  لکنّ اللهَ یَشْهَد بِما أنزَلَه بِعلمه. یعنی لیکن خدا بر آنچه سوی تو فرو فرستاد گواهی می دهد که آن را به دانش و علم خویش فرو فرستاده است.

 

لذا فیلسوفان، دانشمندان، پژوهشگران، محققان، اندیشمندان، دانشجویان، ره پویان، عارفان، پروفسورها، دانش آموزان و اساتید و رهبران اندیشه های انسانی می توانند درباره علومی که در این کتاب خدای سبحان است به تحقیق و جستجو بپردازند و در مورد آن به بحث و نظر بپردازند.

خداوند در آیه 88 سوره ص (صاد) فرموده وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ یعنی در قرآن اخباری هست (از جمله اخبار علمی) که بعدا خبر آن منتشر می شود و در آینده صدق گفتار کلام آن برای خیلی ها مشخص خواهد شد و از آن نهایت بهره و استفاده را می برند.

 

و یا در 67 انعام می فرماید لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ یعنی و برای هر گزارشی قراری است که در آینده خواهید دانست.

و یا در 53 فصلت می فرماید سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى‏ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ یعنی به زودی نشانه های خود را در کرانه ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برای آنان روشن شود که بی تردید او حق است.

 

این آیات موید همین نکته است که دانشمندان و پژوهشگران معاصر با کشف علوم با ابزارهای ساخته شده توسط بشر که قبلا بدون آن هرگز قابل شناسایی نبوده است، وقتی رجوع می کنند به قرآن و می بینند صاحب کتاب بیش از 1400 سال پیش اشارات آنچه امروز کشف شده و یا بشر بدان رسیده است را در کتابش آورده است، آنانی که تعصبات خشک نداشته باشند با کمی تعقل و تفکر پی به حقانیت این کتاب آسمانی پی برده و به دنبال دیگر کلام و فرمایشات او در این کتاب روان می شوند تا از حقایق آن استفاده کنند.

.

و خداوند در آیه 6 سوره سبا چه زیبا ایمان آوردن دانشمندان و اندیشمندان را از راه قرآن، به خالق یکتا و پیامبرش حضرت محمد ذکر فرموده که:

وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلَى‏ صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ

و کسانی که به آنان ( از راه مطالعه و تحقیق) علم و دانش داده شده ، یقین پیدا می کنند که آنچه به سوی تو از جانب پروردگارت نازل شده، حق و منطبق با واقعیت است و راهنمای مردم به راه خدای عزیز حمید است.

.

حال به شرح زندگی برخی از فلاسفه و اندیشمندانی می پردازیم که با همین رویه پی به حقانیت قرآن برده و در مقابل این کتاب آسمانی سر تسلیم آورده و بدان مسلمان شدند.

.

* شماره 1

فیلسوف فرانسوی روژه گارودی

او نویسنده و اندیشمند معروف فرانسوی است که به خاطر نوشته ها و موضعگیری های سیاسی اش به عنوان یک منکر هولوکاست توجه عمومی را به خود جلب کرد در سال 1982 به دین اسلام گروید.

روژه گارودی می گوید او جزو مجموعه ای از نظامی های فرانسه بوده که در انقلاب سال 1960 با الجزایری ها می جنگیده اند و گروهی از مجاهدان مسلمان او را به اسارت گرفته اند. فرمانده این گروه یکی از مجاهدان را مامور کرده است که او را در کوه اعدام کند اما وقتی گارودی با آن مجاهد مسلمان تنها می ماند، مجاهد الجزایری از او می پرسد: تو با خود اسلحه داری؟ و پاسخ می شود: نه، اسلحه همراه ندارم. آن مجاهد می گوید: پس چطور کسی را که با خود اسلحه ندارد، بکشم؟ و آنگاه او را آزاد می کند. گارودی گفته این ماجرا سال ها ذهن و دلم را به خود مشغول ساخته بود و دائما آن را به خاطر می آوردم و سرانجام به تحقیق درباره اسلام پرداختم و یقین پیدا کردم که آن مجاهد با الهام از عقیده و اخلاق اسلامی، با من چنان برخوردی کرده است و این رویداد بیشترین تاثیر را در مسلمان شدن من داشته است.

.

* شماره2

فیلسوف آلمانی محمد لگنهاوزن

پروفسور محمد لگنهاوزن، سال 1953 میلادی در خانواده ای کاتولیک در آمریکا به دنیا آمد. او در دوران دبیرستان به این نتیجه رسید که مسیح خدا نیست و تثلیث را نمی توانست آن طور که تعلیم دادند قبول کند ولی هنوز خود را مسیحی می دانست تا این که در دانشگاهی در ایالت نیویورک مشغول به تحصیل شد، در آنجا بود که علاقه خود را نسبت به مسیحیت از دست داد و بی دین شد. او برای فوق لیسانس در دانشگاه لاس وگاس در تگزاس پذیرفته شد و در آنجا بود که با تعدادی دانشجوی مسلمان آشنا شد. لگنهاوزن می گوید: من در دوران تدریس در دانشگاه تگزاس با یک دانشجوی ایرانی آشنا شدم. او درس مقدمه ای به فلسفه را با من می خواند. دانشجوی خوبی بود و خیلی صادقانه حرف می زد و اعتقادات جدی داشت و هیچ شکی درباره اعتقاداتش نداشت. از زمان آشنا شدن با این دانشجوی ایرانی تقریبا 3 سال طول کشید تا مسلمان شدم. بعدها انجمن مسلمانان در دانشگاه تگزاس جنوبی را تاسیس کردیم. البته گروهی که در آنجا داشتیم اکثرا سنی بودند، ولی من از اول هیچ شکی نداشتم که شیعه بشوم چرا که نهج البلاغه را خوانده بودم و می خواستم اسلام تشیع را قبول کنم.

.

* شماره 3

توماس بالنتین

او خاورشناس و زبان شناس مشهور آمریکایی سده بیستم است. وی که دانش آموخته دکترای مطالعات خاورمیانه از دانشگاه پرینستون و بنیانگذار بخش مطالعات اسلامی و عربی دانشگاه های ایالتی مینه سوتا، تگزاس و تنسی بود، در روند تحقیقاتش، شیفته آیین اسلام شد و در نتیجه اسلام اختیار کرد و نام خویش را به ابونصر تغییر داد. ترجمه انگلیسی او از قرآن کریم از جمله بهترین ترجمه های قرآن به زبان های غربی به شمار می آید.

.

* شماره 4

حامد الگار

او استاد انگلیسی تبار مطالعات اسلامی و زبان فارسی دانشگاه برکلی آمریکاست. وی در زمره مشهورترین ایران شناسان و اسلام شناسان روزگار معاصر به شمار می آید، از جمله کسانی است که به دین اسلام و مذهب شیعه گرویده است.

.

* شماره 5

فریتهوف شوان

او فیلسوف، شاعر، خاورشناس و اسلام شناس آلمانی است که سال 1998 میلادی در گذشت. آثار پرشماری از شوان به یادگار مانده که از آن جمله می توان به کتاب های ابعاد اسلام، فلسفه اسلامی، عرفان ـ دانش ابدی، شناخت اسلام و مسیحیت و اسلام اشاره داشت. وی پس از آن که اسلام پذیرفت، نام خود را به عیسی نورالدین تغییر داد.

.

* شماره 6

مارمادوک پیکتال

او در هفتم آوریل ۱۸۷۵ در خانواده‌ای مسیحی در یکی از روستاهای انگلستان به دنیا آمد. پدر و پدربزرگ وی هر دو کشیش بوده و خود او نیز تحت نظر آنان آموزش‌های مقدماتی مسیحیت را دیده بود. او در کودکی در مدرسه کشیش‌های مسیحی چیلز فورد تحصیل کرد. پس از فوت پدرش در ۱۸۸۱ به همراه مادرش به شهرکی در نزدیکی لندن مهاجرت کرد. آموزش ابتدایی او در سالهای ۱۸۸۹ تا ۱۸۹۰ در هروهیل بود. او برای تقویت زبان ایتالیایی و فرانسوی مدتی به فلورانس و نوشاتل رفت. سپس مادرش برای آشنایی با ادیان مختلف، او را به فلسطین فرستاد. در آنجا با زبان عربی آشنا شد، و زبان و ادبیات عربی را فراگرفت؛ با مسلمانان زیادی آشنا شد و با آنها به سفر و سیاحت در لبنان و سوریه پرداخت. در همان سال‌ها در حالیکه او ۲۰ ساله بود وزارت امور خارجه انگلستان پیشنهاد سرکنسولی شهر حیفا را به او داد اما پس از مدتی او از این کار منصرف شد. پس از شکست امپراتوری عثمانی، پیکتال شروع به ایراد یک سلسله سخنرانی در مجامع علمی و ادبی آن وقت در انگلستان تحت عنوان اسلام و پیشرفت کرد. او نهایتا در تاریخ ۲۹ نوامبر سال ۱۹۱۷ به دین اسلام مشرف شد و در جمع جامعه مسلمانان (ناتینگ هیل غرب لندن) به طور علنی نیز آنرا اعلام و نام محمد را نیز برای خود انتخاب کرد.

پیکتال همچنین در غیاب خواجه کمال الدین موسس جامعه مسلمانان وودکینگ همکاری‌هایی با آن‌ها داشت.پیکتال به عنوان رهبر مسلمانان انتخاب شد و در یکی از مساجد لندن به امام جماعتی منصوب گردید.

.

* شماره 7

ادواردو آنیلی

ادواردو آنیلی یکی از چهره های مشهوری بود که متاثر از انقلاب اسلامی ایران، مسلمان و شیعه شد. او تنها پسر و وارث سناتور و میلیاردر ایتالیایی جیووانی آنیلی بود که سال 1379 شمسی به طرز مشکوکی کشته شد، با این حال طبق نظر دادگاه علت مرگ خودکشی اعلام شد.

پدرش ادواردو، سناتور جیووانی آنیلی ثروتمند ایتالیایی و مالک کارخانجات اتومبیل سازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارومئو و ایویکو، به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکت های طراحی مد و لباس، روزنامه های پرتیراژ لاستامپا و کوریره دلاسرا، باشگاه اتومبیلرانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود. افزون بر اینها چندین شرکت ساختمان سازی، راهسازی، تولید لوازم پزشکی و بالگردسازی هم وجود دارد که خانواده آنیلی جزو سهامداران اصلی آنهاست.

ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می گوید: در نیویورک که بودم یک روز در کتابخانه قدم می زدم و کتاب ها را نگاه می کردم چشمم افتاد به قرآن. کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است.

آن را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش را به انگلیسی خواندم، احساس کردم که این کلمات، کلمات نورانی است و نمی تواند گفته بشر باشد. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می فهمم و قبول دارم.

بعد از این قضیه، آنیلی به یک مرکز اسلامی در نیویورک مراجعه می کند و درخواستش مبنی بر این که می خواهد مسلمان شود را مطرح می کند. آنها هم نام هشام عزیز را برای وی انتخاب می کنند.

وی در چند نوبت به ایران سفر کرده بود و در فروردین 1360 با امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و رهبر معظم انقلاب در دوره قبل از دوران ریاست جمهوری و همچنین با آیت الله هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست مجلس شورای اسلامی دیدار کرده بود.

ادواردو آنیلی چند روز پیش از سفر دوم خود به ایران، در حادثه ای مشکوک و تحت عنوان خودکشی به قتل رسید. دولت ایتالیا سعی کرد که خبر این رویداد مهم هم مانند خود ادواردو نادیده گرفته شود، حتی پلیس این کشور در مورد عوامل این حادثه از هر نوع کنکاش و بررسی خودداری ورزید.

ادواردو در مکاتبات خود از نام هشام عزیز که سال ها از آن استفاده کرده بود، استفاده می کرد و در مکالمات خود با دوستان ایرانی اش از نام مهدی بهره می گرفت.

.

* شماره 8

رنه گنون

این متفکر سنت گرای فرانسوی در نوامبر 1886 در شهر بولونیا این کشور متولد شد. تحصیلات اولیه را در زادگاهش سپری کرد. در 1904 به پاریس رفت و به مطالعه در حوزه ریاضیات و سپس فلسفه پرداخت. در جوانی با کسانی چون لئون شامپرنو آشنا شد که با تصوف و عرفان اسلامی آشنایی داشت. گنون پس از آشنایی بیشتر با آموزه های شرقی در 1912 به دین اسلام مشرف شد اما ارتباط خود را با جریان های فکری در پاریس قطع نکرد. از آن جمله ملاقات هایی با شخصیت های معروفی مانند ژاک مارتین و رنه گروسه و دیگران داشت. در 1930 پس از مرگ همسر فرانسوی اش، رهسپار مصر شد و تا پایان عمرش به عنوان مسلمان و با نام شیخ عبدالواحد یحیی در قاهره ماند. در آنجا ازدواج کرد و صاحب 2 دختر و 2 پسر شد. او با مراجع برجسته مصر ارتباط نزدیکی داشت، از آن جمله شیخ عبدالحلیم محمد که بعدها به شیخ الازهر معروف شد. گنون همچنین با متفکران و مراجع سنت گرای سراسر جهان از قبیل آناندا کوماراسو آمی، مارکو پالیس، لئوپلد زیگلر و تیتوس بورکهارت مکاتبات بسیار داشت.

.

* شماره 9

مالکوم ایکس

او مبارز سیاهپوستی است که در سال 1925 در ایالت اوهامای آمریکا به دنیا آمد. او هفتمین فرزند خانواده بود. پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد. در 8 سالگی جسد پدرش را کنار ریل راه آهن پیدا کردند و مادرش بیش از این تاب نیاورد و در بیمارستان روانی بستری شد.

سرانجام روزی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار و به 10 سال حبس محکوم شد. دوران محکومیت، از مالکوم ایکس انسان دیگری ساخت. مالکوم آموخت که هیچ گاه برای آموختن دیر نیست، حتی اگر گرفتار میله های زندان باشد. 20 سال از عمر او می گذشت که دوباره بازگشت به خویشتن را تجربه کرد. او با برنامه ریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات پردامنه علمی و مذهبی پرداخت.

او بتدریج با سیاهپوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه ملت مسلمان. آنان از اسلام گفتند و مالکوم شنید، از الله گفتند و مالکوم اندیشید. اتحاد، برادری و برابری، 3 اصل جدایی ناپذیر در دین اسلام بود و تبعیض نژادی در آن معنا نداشت. آرام آرام دریچه ای به روی مالکوم گشوده شد؛ برتری به پاکی و تقواست، نه به رنگ پوست. بلافاصله پس از آزادی، به عضویت گروه ملت مسلمان درآمد.

سفر به سرزمین وحی و زیارت خانه خدا، برگ افتخار دیگری بود که در دفتر زندگی مالکوم ایکس جای گرفت. مالکوم در مناسک حج دید که هیچ فرقی بین سفید و سیاه و رنگین پوست نیست و همه مسلمانان جهان از هر طبقه و نژادی که باشند با صلح و دوستی کنار یکدیگر جمع می شوند و عالی ترین مراسم مذهبی و اعتقادی خویش را به جای می آورند. مالکوم ایکس، پس از بازگشت از مناسک حج، نام حاج ملک شبّاز را برای خود برگزید.

او با روحی پاک و صیقل داده به محل سکونت خود در آمریکا بازگشت و درصدد ایجاد تشکیلاتی گسترده برآمد تا به وسیله آن مسلمانان جهان را با نژادهای گوناگون به همدلی و ظلم ستیزی فراخواند. مالکوم در آستانه راه بود که خانه اش را به آتش کشیدند و چون از این واقعه جان سالم به در برد، یک هفته بعد در 39 سالگی هنگام سخنرانی در سالن بالروم مانهاتان، با شلیک چند گلوله به زندگی پرفراز و نشیب او پایان دادند.

.

* شماره 10

پروفسور محمد لگنهاوزن

او سال 1953 میلادی در خانواده ای کاتولیک در آمریکا به دنیا آمد. وی از همان ابتدای تحصیلش در مدرسه، سوالات و شبهاتی در مورد مسیحیت داشت و در دوران دبیرستان به این نتیجه رسید که مسیح خدا نیست و تثلیث را نمی توانست آن طور که تعلیم دادند قبول کند، ولی هنوز خود را مسیحی می دانست تا این که در دانشگاهی در ایالت نیویورک مشغول به تحصیل شد، در آنجا بود که علاقه خود را نسبت به مسیحیت از دست داد و بی دین شد. او برای فوق لیسانس در دانشگاه لاس وگاس در تگزاس پذیرفته شد و در آنجا بود که با تعدادی دانشجوی مسلمان آشنا شد. او علت مسلمان شدنش را این گونه بیان می کند: من در دوران تدریس در دانشگاه تگزاس با یک دانشجوی ایرانی آشنا شدم. او درس مقدمه ای به فلسفه را با من می خواند.

با او درباره اعتقاداتش بحث می کردیم، دانشجوی خوبی بود و خیلی صادقانه حرف می زد و اعتقادات جدی داشت و هیچ شکی درباره اعتقاداتش نداشت.

از زمان آشنا شدن با این دانشجوی ایرانی تقریبا 3 سال طول کشید تا مسلمان شدم، البته در آن زمان به مساجد می رفتم و با مسلمانان صحبت می کردم و بتدریج جذابیت های اسلام را بیشتر درک می کردم هدف من فقط کار علمی درباره اسلام بود و کنجکاو بودم که مسلمانان چطور فکر می کنند، ولی به طور ناخواسته هر چه بیشتر تحقیق می کردم بیشتر به اسلام علاقه مند می شدم، نماز خواندن را یاد گرفته بودم و بعضی وقت ها نماز می خواندم مخصوصا نماز جماعت را زیاد دوست داشتم، ولی هنوز شهادتین را نگفته بودم تا یک روزی بعد از نماز جمعه در پارکینگ مسجد چند تا مسلمان سیاهپوست آمریکایی پیش من آمدند و گفتند؛ می خواهند با من آشنا شوند و از نحوه آشنایی من با اسلام پرسیدند و …

من پیش آنها شهادتین گفتم و به طور رسمی مسلمان شدم و گریه کردم. آنها خیلی خوشحال شدند و همان روز اول به من پیشنهاد دادند که پیشنماز آنها شوم و قرار شد با همدیگر بیشتر همکاری داشته باشیم، بعد از آن با همکاری آنها انجمن مسلمانان در دانشگاه تگزاس جنوبی را تاسیس کردیم. البته گروهی که در آنجا داشتیم اکثرا سنی بودند، ولی من از اول هیچ شکی نداشتم که شیعه شوم یا سنی؟ چرا که نهج البلاغه را خوانده بودم و می خواستم اسلام تشیع را قبول کنم.

.

* شماره 11

فونیس اتین دینته  (funis Etienne Dinet)

او نقاش و دانشمند فرانسوی است که در سال ١٨٦١ در پاریس به دنیا آمد. نجیب العقیقی و خیرالدین زرکلی او را با عنوان مستشرق معرفی کرده اند.

دینته تحصیلات خود را به نحو متعارف در کیش مسیحیت به پایان رسانید. به کتاب های تاریخی که درباره اسلام نوشته شده بود، برخورد کرد و کم کم با حقایق و معارف اسلام آشنایی یافت تا اینکه در اثر تحقیقات هنری و علمی خود به آیین اسلام درآمد وی بعد از تشرف به اسلام در سال ١٩٢٧ اسم ناصرالدین را برای خودش انتخاب کرد و در سال ١٩٢٨ به مکه مکرمه و حج بیت الله الحرام مشرف شد. وی در سال ١٩٢٩در پاریس در گذشت، ولی طبق وصیتش در قبری که در شهر بوسعاده در الجزایر برای خود تجهیز کرده بود، دفن کردند.

وی کتاب هایی در دفاع از پیامبر اکرم و اسلام نوشت و به حق از آئین جدید به دفاع پرداخت و کتاب های حیاة العرب، حیاة الصحراء، اشعة من نور الاسلام و الشرق فی نظر الغرب به زبان فرانسه منتشر کرد. دو کتاب اخیر به ترتیب توسط راشد رستم و عمر فاخوری به عربی ترجمه شده است.

کتاب Mohamet درباره سیره پیامبر اکرم که به زبان فرانسوی و انگلیسی انتشار یافته از سوی دکتر عبدالکریم محمود و استاد محمد عبدالکریم محمود به عربی ترجمه شده است. کتاب دیگر وی الحج الی بیت الله الحرام است که ترجمه آن در مجله الشبان المسلمین انتشار یافته است.

دینته، نقاش فرانسوی، بعد از پژوهش های فنی و علمی درباره ترسیم صورت خداوند طبق گفته های انجیل و سپس تورات و مطالعه قرآن کریم به این باور رسید که تنها اسلام است که اندیشه ای مستقیم از ادراک وجود الهی ارائه می دهد؛ زیرا وی با مطالعه انجیل و سپس تورات به تصوری دقیق و جالب از خدای سبحان نرسید. سپس با مهاجرت به الجزایر و آموختن زبان عربی، با مطالعه قرآن کریم و برخورد با سوره توحید احساس کرد به مطلوب خود در تصوری متین از خدای سبحان و حقیقت مطلب درباره ذات خداوند رسیده است؛ حقیقتی که سبب شد تا وی در دانشگاه بزرگ الجزایر اسلام خویش اعلام کند.

.

* شماره 12

هاری سانت فیلپی

او در سال ١٨٨٥ در خانواده ای انگلیسی در جزیره سیلان به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی خویش را در آکسفورد ادامه داد و در سال ١٩٠٧ در رشته زبان های شرقی فارغ التحصیل شد.

وی درسال ١٩٠٨- ١٩١٥ از سوی دولت بریتانیا در هند مشغول به کار شد. وی از دانشگاه کمبریج زبان فارسی و هندی را آموخت و در هندوستان که به فعالیت های دیپلماسی مشغول بود، زبان پنجابی را نیز فرا گرفت و به آموختن قرآن و عربی نیز مشغول شد.

فیلپی که جزء مستشرقان سیاسی است و در کشورهای جهان شرق از جمله هند، عراق، اردن و عربستان فعالیت های سیاسی خویش را انجام میداد، در نهایت در اثر مباشرت مستقیم با مسلمانان در عربستان اسلام خویش را اعلام کرد.

فیلپی در سال ١٩١٥در پی مأموریت دولتی به بصره فرستاده شد و در سال ١٩١٧ به عربستان سفر کرد و در سفرهای بعدی به عربستان با ملک عبدالعزیز آشنا شد. در سال ١٩٣٠به دین مبین اسلام در آمد و نام عبدالله برایش انتخاب شد و به عبدالله فیلپی شهرت یافت. صاحب کتاب المستشرقون می نویسد اسلام آوردن فیلپی مشهور است .وی در سال ١٩٦٠م. در سن ٧٥سالگی در بیروت از دنیا رفت.

فیلپی تحقیقات جغرافیایی و تاریخی خود را در عربستان ادامه داد و کتاب های زیادی نیز در این زمینه نگاشت. برخی از تألیفات وی از این قبیل اند: قلب جزیرة العرب، جزیرة العرب فی عهد الوهابیین، جزیرة العربیة، هارون الرشید، الربع الخالی، بنات سبأ، حاج فی الجزیرة العربیة، اسس الاسلام، ایام فی الجزیرة العربیة، مرتفعات الجزیرة العربیة، العربیة السعودیة.

.

* شماره 13

محمد اسد

او مستشرق اتریشی است که نام پیشینش لیوپولد وایس بود. در سال ١٩٠٠در خانواده ای یهودی در شهر نمسا به دنیا آمد. وی از سن ٢٢سالگی به خاورمیانه و مشرق زمین (کشمیر و پاکستان) سفر کرد. در این سفرها با مسلمانان و آموزه های اسلام آشنا شد و سرانجام پس از تحقیقات مستمر به حقیقت اسلام ایمان آورد و مسلمان شد و نام محمد اسد را برای خویش برگزید و افترائات و تحریفات شرق شناسان و کلیسا را علیه اسلام افشا کرد. وی پس از پذیرش دین اسلام به نقاط مختلف جهان اسلام از شمال آفریقا تا افغانستان مسافرت کرد و نقش بزرگی در گسترش اسلام در غرب ایفا نمود.

وی مسلمانی متدین و معتقد به اصول اعتقادی طبق مذهب اهل سنت بود، با این حال، برخی از افکار و دیدگاه های او در تفسیر قرآن مورد نقد واقع شده است. وی در سال ١٩٣٤کتاب معروف خود به نام الاسلام علی مفترق الطرق به چاپ رساند.

وی معتقد بود انسان در اسلام مجبور نیست دنیا را ترک بکند و در اسلام هیچ نیازی نیست که برای تطهیر روحی یک باب مخفی باز شود؛ چون اسلام نه عقیده صوفیه است و نه فلسفه، بلکه اسلوب حیات است. اسلام هیچ گاه جلوی علم و پیشرفت را نگرفت، بلکه می گوید انسان اگر تلاش فکری را ادامه دهد، ازملائکه الله بالاتر می رود و هیچ دینی نیست که به اندازه اسلام بر عقل تأکید بکند.

محمد اسد ترجمه تفسیری قرآن را در ١٠٠٥ صفحه ارائه داده و به جای قرآن محمد یا ترجمه قرآن نام آن را رسالة القرآن (پیام قرآن) نهاده است. این ترجمه در سال ١٩٨٠ توسط دار الاندلس در جبل الطارق به چاپ رسید. کسانی که این ترجمه را بررسی و نقد کرده اند، اظهار داشته اند که وی نظریه های غیر معمولی درباره بعضی مسائل مانند نسخ و تاریخ پیامبران ارائه کرده و از پذیرفتن برخی از معانی تحت اللفظی سر باز زده است. وی افزون بر ترجمه قرآن با عنوان رسالة القرآن، تألیفات ارزنده دیگری نیز دارد که برخی آنها را به مثابه جهاد فی سبیل الله توصیف کرده اند. این آثار عبارت اند از: الطرق الی الاسلام، الاسلام علی مفترق الطرق، شریعتنا، مبادئ الدولة و الحکومة فی الاسلام. وی درباره برتری تعالیم اسلام بر آن است که در تعالیم اسلام نقصی وجود ندارد و آنچه سبب از هم پاشیدگی جوامع اسلامی در عصر حاضر شده، اهمال و کوتاهی مسلمانان است که باید در این باره روشن گری کرد.

.

ادامه دارد

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *